حرکت 21 آذر در آذربایجان.... دکتر بهزاد بهزادی... بخش دوم


جازه می‌خواهم که خواننده را به مطالعه جلد دوم کتاب ظهور و سقوط پهلوی دعوت کنم. در صفحه 178 کتاب تحت عنوان اینتلجنت سرویس، سیا و شبکه بدامن چنین می‌خوانیم:

 

 

«شاپور ریپورتر زمانی وارد ایران شد (1325) که سرویس اطلاعاتی بریتانیا توسط جاسوسان برجسته‌ای چون آلن چارلز ترات، آن لمبتون و ارنست پرون شبکه‌های وسیع خود را بازسازی کرده و در همین دوران «اداره خاورمیانه» سرویس اطلاعاتی آمریکا به رهبری کرومیت روزولت نیز نخستین شبکه‌های خود را تنیده بود و هر دو سرویس جاسوسی فعالیت‌های توطئه‌گرایانه و پیچیده و مؤثری را، به ویژه در بحبوحه حوادث سال‌های 1325-1324 به فرجام رسانیده بود».

 

 

ترات یکی از جاسوسان عالی‌رتبه اینتلجنت سرویس و متخصص ورزیده جنگ‌های روانی بوده، میس لمبتون جاسوسی ورزیده، دانشمند که مدت طولانی در ایران برای امپراطوری بریتانیا خدمت کرده و کتاب «مالک و زارع» وی مشهور است. ارنست پرون چهره مرموزی است. در آستانه سفر محمدرضا در زمان ولیعهدی برای ادامه تحصیل به مدرسه لوروزه در سویس اینتلجنت‎سرویس باغبانی را در آن مدرسه می‌گمارد که پسرش ارنست پرون با ولیعهد ایران روابط ویژه برقرار می‌کند. ارنست پرون به همراه محمدرضا به تهران می‌آید و در دربار و در جوار محمدرضا زندگی می‌کند. درباره نفوذ او در محمدرضا و رفتار خیره‌سرانه وی در دربار مطالبی در کتاب خاطرات فردوست و ملکه ثریا آمده است.

 

 

شبکه جاسوسی بدامن در همکاری نزدیک با کرومیت روزولت در آستانه نهضت دموکراتیک ملی آذربایجان به دو رشته عملیات دست می‌زنند. از یک سو با جعل شایعات و افتراها جنگ روانی بر علیه نهضت دموکراتیک راه می‌اندازند و از سوی دیگر به تبلیغات دامنه‌داری بر علیه نهضت ملی آذربایجان می‎پردازند. عوامل این شبکه‌ها، دربار، آرتش و سیدضیا و مطبوعات داخلی و خارجی وابسته به آنها و رادیوهای لندن، آنکارا و دهلی تهمت‌های ساخته و پرداخته این شبکه را می‌پراکنند. یکی از شگردهای این شبکه پخش شعارگونه افتراهایی بود که احساسات مخالف افراد ناآگاه را بر علیه نهضت دموکراتیک آذربایجان برانگیزد. این شیوه در تاریخ ما سابقه داشته است. از آن جمله اتهام «بابی‌گری»، «ملحد»، «نوکر بیگانه» و اتهام «تجزیه‌طلبی» به شیخ محمد خیابانی و لقب «متجاسر» به سردار و...

 

 

بنا به مراتب بالا قبلا باید ماهیت این افتراها و انگ‌زنی‌ها را برملا ساخت. من کوشش می‌کنم با استناد به مستنداتی از اسناد محرمانه منتشره وزارت امور خارجه آمریکا و انگلیس و رجال این کشورها حقایق را آشکار کنم. همه اینها دشمنان نهضت بوده‌اند، ولی در گزارشات خود هرچند با بیان دیپلماتیک به حقایقی اعتراف کرده‌اند.

 

 

محور اصلی این اتهامات را می‌توان چنین خلاصه کرد:

 

 

1- عدم تخلیه ایران از طرف آرتش سرخ به منظور تثبیت حکومت ملی آذربایجان و تحصیل امتیاز نفت شمال است.

 

 

2- اتحاد شوروی حکومت ملی آذربایجان را به وجود آورده تا امتیاز نفت شمال را تحصیل کند.

 

 

3- نهضت دموکراتیک آذربایجان را یک مشت «مهاجر» طبق نقشه شوروی‌ها برای تجزیه آذربایجان از ایران و الحاق آن به آذربایجان شوروی راه انداخته است.

 

 

توضیح اینکه:

 

 

1- عدم تخلیه ایران از طرف آرتش سرخ ربطی به مسایل ایران نداشته است. بلکه به برخوردهای بین المللی اتحاد شوروی و انگلستان مربوط بوده است.

 

 

نوشته روزنامه پراودا در این زمینه گویاست:

 

 

«.... چرا آرتش انگلیس مصر، لبنان، یونان و... را تخلیه نمی‌کند؟»

 

 

به عبارت دیگر عدم تخلیه ایران از طرف آرتش سرخ، برای فشار آوردن به امپراطوری بریتانیا برای تخلیه کشورهای اشغالی بوده است.

 

 

2- در مورد نفت شمال اظهار عقیده جرج کنان کاردار آمریکا در مسکو جالب است:

 

 

«انگیزه اخیر رفتار شوروی در شمال ایران شاید صرفا" نفت نباشد، بلکه نگرانی از نفوذ احتمالی خارجی‌ها در آن منطقه که با مسئله وجهه عمومی ارتباط می‌یابد، نیز مطرح است. نفت شمال ایران مهم است، اما نه به عنوان چیزی که مورد نیاز روسیه است، بلکه به عنوان چیزی که ممکن است در صورت بهره‌برداری هر کشور دیگری از آن خطرناک باشد». (نقل از کتاب ایران بین دو انقلاب)

 

 

کلارمونت اسکراین کنسول انگلیس در مشهد بعدها در خاطرات خود نوشت:

 

 

«دخالت قدرتمندانه آمریکا به صورت حضور هیئت‌های مالی، نظامی و هیئت ژاندارمری، یورش آشکار آمریکا برای تصرف بازار ایران و مهم‌تر از همه تلاش شرکت‌های استاندارداویل و اکیوم و شل برای دست‌یابی به امتیازات نفتی بود که روس‌ها را در این کشور از متحد دوران جنگ به رقیب دوران جنگ سرد تبدیل کرد».

 

 

از اظهارنظرهای بالا چنین برمی‌آید که شوروی‌ها احتیاجی به نفت ایران نداشتند، ولی برای جلوگیری از دادن امتیاز نفت به شرکت‌های آمریکایی در همسایگی کشورشان پیشنهاد مشارکت در نفت شمال را پیش کشیدند.

 

 

به طور اجمال به روند مسایل مربوط به نفت شمال ایران بعد از سال 1320 نظر می‌افکنیم.

 

 

دولت ساعد مذاکرات محرمانه با شرکت‌های نفتی آمریکایی را آغاز کرد وقرارداد آن مورد توافق قرار گرفت. طوسی نماینده مجلس در مرداد 1323 در جلسه مجلس پرده از روی این مذاکرات محرمانه برداشت. حزب توده، مطبوعات آزادی‌خواه و دکتر مصدق و... اعتراضات شدیدی را آغاز کردند و از دولت ساعد خواستند که نتیجه مذاکرات محرمانه را گزارش کند.

 

 

در این زمان کافتارادزه معاون وزارت امور خارجه شوروی با پیشنهاد متقابلی به تهران آمد و بالاخره مجلس طبق ماده واحده‌ای هرگونه مذاکره برای واگذاری منابع نفتی به خارجی‌ها را موکول به بعد از تخلیه ایران از قوای اشغالی کرد.

 

 

دکتر مصدق در این مورد چنین اظهارنظر کرد: «اگر آقای نخست‌وزیر (ساعد) به شرکت‌های آمریکایی گفته بودند، مادام که جنگ تمام نشده و مادام که قوای آمریکا از مملکت خارج نشده دولت داخل مذاکره نمی‌شود... دولت شوروی هرگز از ما تقاضای امتیاز نمی‌کرد. وقتی از آن طرف دنیا دولت آمریکا تقاضای امتیاز کند، دولت شوروی که همسایه ماست، چرا نکند؟ و آنهایی که می‌گویند که اعطای امتیاز به شرکت‌های تابع دولت آمریکا از این لحاظ که آن دولت با ما مجاور نیست، خالی از ضرر است، در اشتباهند. تنها عدم مجاورت دلیل نیست که دادن امتیاز به آن دولت یا به شرکت‌های آمریکایی برای ما ضرر نکند. آمریکا دولتی نیست که مجاورت یا عدم مجاورت آن با ما فرق بکند».

 

 

بعد از پایان جنگ بین‌المللی دوم در شهریور 1324 دولت شوروی از بیم اینکه شرکت‌های آمریکایی برای تحصیل امتیاز نفت از نفوذ خود در هیئت حاکمه ایران استفاده بکند، پیشدستی کردند و پیشنهاد تشکیل شرکت مختلط ایران و شوروی براساس 50-50 را پیش کشیدند. اگرچه قوام با طرح مذکور موافقت اصولی کرد، ولی تصویب نهایی را به تشکیل مجلس پانزدهم موکول کرد و بالاخره مجلس در تاریخ 29/6/26 مقاوله‌نامه مزبور را کان لم یکن تلقی نمود. ولی برای تسکین خاطر شوروی‌ها و رعایت «اصل موازنه مثبت» این شرط را در آن مصوبه گنجاند: «دولت مکلف است در کلیه مواردی که حقوق ملت ایران نسبت به منابع ثروت کشور اعم از منابع زیرزمینی و نظیر آن مورد تضییع واقع شده، بخصوص راجع به نفت جنوب، به منظور استیفای حقوق ملی مذاکرات و اقدامات لازم را به عمل آورد».

 

 

شرط اخیر انگیزه و دستاویز آغاز نهضت ملی برای ملی کردن صنایع نفت ایران و خلع ید از شرکت نفت جنوب گردید. به این ترتیب با دخالت شوروی در مسئله نفت شمال اولا" از دادن امتیاز نفت به شرکت‌های آمریکایی جلوگیری گردد و ثانیا" راه برای ملی شدن صنایع نفت گشوده شد.

 

 

3- تهمت تجریه‌طلبی را شبکه بدامن برای تحریک احساسات ملی مردم ایران و بدنام کردن فرقه دموکرات آذربایجان در بوق دمید. هستند کسانی که امروز هم تا کسی دم از حقوق ملی اقوام ایرانی می‌زند، او را با اتهام «تجزیه‌طلبی» مورد حمله قرار می‌دهند.

 

 

در ادامه همان مقاصد بالا «مهاجرین» را محرک و ادار‌ه‌کننده نهضت دموکراتیک ملی آذربایجان قلمداد کردند. همه مهاجرین که در دوره رضاخان پهلوی به ایران برگشتند، 16 هزار نفر شامل زن و بچه بودند. از این عده تعداد کثیری پس از بازگشت به ایران به دور از مسایل سیاسی به زندگی خود ادامه دادند و غالبا" هم سابقه فعالیت سیاسی و یا تحصیلات عالی نداشتند. با توجه به تعداد اعضای فرقه و شمار شهدای آن پس از یورش آرتش شاهنشاهی پوچ بودن این اتهام محرز است. همه به یاد داریم که درباره خیزش 29/11/1356 تبریز تیمسار آزموده استاندار شاه در آذربایجان در نطق رادیویی فریاد می‌زد:

 

 

«به خدا اینها آذربایجانی نبودند. اینها از آن‌ور مرز آمده بودند»!

 

 

فرقه دموکرات آذربایجان در اعلامیه 12 شهریور 1324، در اسناد بعدی و رهبران حکومت ملی به کرات اعلام کردند که ما خودمختاری برای آذربایجان با حفظ تمامیت ارضی ایران را می‌خواهیم. و موافقت‌نامه 23/3/25 بین دولت مرکزی و نمایندگان آذربایجان بار دیگر صداقت آنها را در حفظ تمامیت ارضی ایران و تکذیب تجزیه‌طلبی ثابت کرد. تاریخ هم نشان داد که حق با فرقه دموکرات بوده است.

 

 

یک دلیل انکارناپذیر را اینجا می‌گویم:

 

 

مدارکی که از آخرین شعارهای 2500 نفر اعدامی به حکم دادگاه‌های صحرایی آرتش شاهنشاهی در دست است، گویای این حقیقت است که این دلاوران قهرمان در راه اعتقادات ملی خود در پای چوبه دار و یا در برابر جوخه اعدام قرار گرفتند، با صدای رسا فریاد زدند: «زنده باد آذربایجان، زنده باد ایران، زنده باد آزادی»!

 

 

آری، این رادمردان که دلاورانه شربت شهادت نوشیدند،‌اعتقاد فرقه و حکومت ملی و مردم آذربایجان به حفظ تمامیت ارضی ایران و آزادی و استقلال ایران را بازگو کردند. «زنده باد ایران»!

 

 

و این واقعیت انکارناپذیر اعلام بطلان جعلیات، افتراها و تهمت‌های جاسوسان و افروزندگان جنگ روانی و تبلیغاتی امپریالیست‌ها و ایادی آنها بود. تاریخ هم گواه صداقت آنهاست.

 

 

اما چند کلمه درباره علل و شرایط پیروزی و عقب‌نشینی نهضت دموکراتیک آذربایجان:

 

 

در اردی‌بهشت ماه 1324 آلمان هیتلری تسلیم بلاشرط متفقین شد و ژاپن متحد جنگی آنها در آستانه شکست قرار گرفت و پس از بمباران اتمی هیروشمیا و ناکازاکی تسلیم شد و جنگ دوم به پایان رسید.

 

 

با پایان یافتن جنگ جهانی، جنبش استقلال‌طلبانه در مستعمرات اوج گرفت و مبارزات ملی برای به دست آوردن حقوق دموکراتیک گسترش یافت. امپراطوری بریتانیا برای حفظ پایگاه‌های مستعمراتی خود و امپریالیسم تازه‌نفس و قدرتمند آمریکا برای نفوذ در بازارهای جهانی به تکاپو افتادند.

 

 

نهضت دموکراتیک ملی آذربایجان در چنین شرایط جهانی به دست رهبران کارآزموده خود پایه‌گذاری شد. پیشه‌وری و رهبران فرقه دموکرات آذربایجان با بررسی شرایط عینی اقتصادی- اجتماعی و سیاسی و تقاضاهای دموکراتیک و ملی مردم آذربایجان به تشکل نیروهای مبارزه‌جو پرداختند و فرقه دموکرات آذربایجان با شعارهای دموکراتیک: آزادی عقیده، زبان و مطبوعات، تقسیم اراضی خالصه بین دهقانان و تعدیل روابط مالک و زارع، قانون کار و بیمه برای کارگران، تأمین رفاه کارمندان، حمایت از صنایع داخلی و حمایت از بازرگانان و نیز حقوق ملی و مشارکت در اداره امور خود از طریق انتخاب انجمن‌های ایالتی و ولایتی بر اساس قانون اساسی، حقوق مربوط به زبان مادری، تحصیل به زبان آذربایجانی و رسمیت آن توانست نیروهای عظیم ملی را متشکل سازد.

 

 

پس از صدور اعلامیه 12/6/24 و اعلام آغاز فعالیت فرقه، حزب توده شعبه آذربایجان با شصت هزار عضو و جمعیت آذربایجان الحاق خود را به فرقه اعلام داشتند و شورای متحده کارگران استان آذربایجان طرفداری از فرقه را پذیرفتند، شخصیت‌های ملی و آزادی خواه به همکاری با فرقه پرداختند و در نهایت اعضای فرقه به 200 هزار تن رسید و سازمان های زنان و جوانان توده‌های وسیعی را به حمایت از شعارهای فرقه جلب نمود.

 

 

فساد مأمورین دولتی و اهانت نمایندگان هیئت حاکمه در آذربایجان به ملت آذربایجان، استثمار ظالمانه دهقانان و تجاوز ژاندارم‌ها و مالکین عمده به حقوق دهقانان، نبود قانون کار، ورشکستگی کارخانجات و کارگاه‌های تولیدی و رکود تجارت، تورم روزافزون موجبات اعتراض عمومی را فراهم کرده بود و شرایط عینی برای جنبش ملی را فراهم ساخته بودند.

 

 

نهضت دموکراتیک ملی آذربایجان ریشه‌های مردمی داشت و جنبشی بود خودجوش. به چند سند محرمانه درباره این جنبش توجه بکنید.کنسول انگلیس در تبریز پس از بازدید از منطقه شمال‌غرب در گزارش خود می‌نویسد: «... نمی‌توان انکار کرد که در بین کارگران و دهقانان این استان احساسی وجود دارد که من همیشه آن را خشم طبیعی نسبت به بی‌لیاقتی و فساد حکومت ایران قلمداد کرده‌ام و باز نمی‌توان انکار کرد که بدبختی‌ها و بی عدالتی‌‌هایی وجود دارد که اگر در هر کشور دیگری بود، به شورش خودانگیخته منجر می‌شد. نمی‌توانم باور کنم که این نهضت کامل کار روس‌ها باشد. بلکه به نظر می‌رسد که آنها از یک وضعیت انقلابی واقعی بهره‌برداری می‌کنند. هرچند آنها مهاجران را به میان دهقانان فرستاده‌اند ولی دهقانان هم آماده همکاری بوده‌اند...».

 

 

کنسول آمریکا در تبریز نیز تأکید می کند که «چنین جنبش‌هایی از حمایت وسیع مردمی برخوردار است و شکایات و نارضایتی‌های حقیقی از حکومت مرکزی را نشان می‌دهد» (ایران بین دو انقلاب، ص 268).

 

 

موری سفیر کبیر آمریکا در ایران به وزارت امور خارجه آمریکا گزارش می‌کند:

 

 

«مقامات رسمی ایران در تبریز اظهار می‌دارند که فرقه دموکرات آذربایجان تکیه گاه توده‌ای ندارد... کنسول ما و کنسول بریتانیا در تبریز تأکید می‌کنند: در آذربایجان نسبت به دموکرات‌ها علاقه و همدردی وجود دارد.مردم آذربایجان نسبت به حکومت تهران عمیقا" نفرت دارند». (گذشته، چراغ راه آینده است، ص 223)

 

 

باز موری سفیر کبیر آمریکا در ایران در گزارش مورخ 15 سپتامبر 1945 خاطرنشان می‌سازد:

 

 

«4- تا زمانی که پشتیبانی مردم شامل حال جنبش دموکراتیک است، دولت نمی تواند قدرت و نفوذ خود را در مداخله مخالفین اعمال نماید، مگر اینکه هرچه زودتر از این پشتیبانی که حتی شامل عشایر نیز می‌شود، جلوگیری به عمل آورد...

 

 

8- در حقیقت مسئله بغرنج است که شورشیان در برابر شکایت استاندار دلایلی دارند. آنان مخالف اصول اداره آذربایجان هستند و می‌گویند که متمولین و مالکین عمده به وسیله این اصول اداری حمایت می‌شوند». (غائله، ص 291)

 

 

گزارش‌های مورخ 24 نوامبر 1945 سر ریدر بولارد سفیر کبیر انگلستان در ایران صریح‌تر است:

 

 

«1- اما این استان هم (استان آذربایجان) شکایاتی داشته. دیر یا زود و به نحوی مؤثر به شورشی بر علیه مقامات فاسد و ناواردی که از تهران مأمور شده‌اند، منجر گردید. تمام عواید کشور در تهران به مصرف می‌رسد و آنچه باقی می‌ماند پس از پرداخت‌های مربوط به آرتش و ژاندارمری در وزارت‌خانه‌ها خرج می‌شود که کار زیادی هم نمی‌کنند. تمام مسایل و امور مربوط به استان‌ها اعم از بزرگ و کوچک به تهران احاله می‌شود و در بسیاری اوقات از طرف وزارت‌خانه‌های مربوط بی‌پاسخ می‌ماند. حتا شهرداران بخش‌های استان‌ها نیز از تهران اعزام می‌شوند.

 

 

تجربه شش ساله من، در این‌جا مرا متقاعد کرده است که در برابر آزمندی و کوتاه‌بینی بسیاری از ایرانیان، رجال و سرشناس‌های محلی با احساسات و افتخارات محلی خود به میهن‌پرستی که دارند، می‌توانند برای نمایندگی در انجمن‌های محلی مناسب باشند. اگر عواید هر استان به وسیله انحمن‌های محلی به مصرف آبادی آن استان مانند ایجاد جاده‌ها و مراکز بهداشتی برسد، امکان این هست که ایران به طرف ترقی و تعالی سوق داده شود.

 

 

2- ضمنا" من معتقدم که بهتر است موضوع زبان را در نظر گرفته و افراد محلی را به مشاغل اداری هر محل نه تنها در مورد آذربایجان، بلکه درباره تمام اقلیت‌ها بگمارد.

 

 

به طور کلی باید گفت که گوش تهران تا زمانی که یکی از استان‌ها دچار بی‌نظمی نشود، به هیچ توصیه‌ای بدهکار نیست.

 

 

اعلامیه حزب دموکرات حاکی از دموکراسی و توسل به قدرت‌های دموکراتیک و منشور آتلانتیک عاقلانه و زیرکانه تهیه شده است.... ایران به علت وجود تمرکز شدیدی که نتیجه آن رکود کامل امور استان‌هاست، در هر زمان می‌تواند تجزیه‌پذیر باشد».

 

 

اسناد مذکور نشان می‌دهد که جنبش دموکراتیک آذربایجان دارای زمینه عینی بوده و قیام ملی چیزی نیست که به فرمان شوروی و به وسیله چند مهاجر صورت بگیرد.

 

 

دولت صدرالاشراف این قصاب باغشاه در زمان کودتای محمدعلی‌شاه و لیاخوف بر علیه مشروطیت، مطالبات حق‌طلبانه و مسالمت‌آمیز فرقه دموکرات آذربایجان را با تشدید فشار بر آزادی‌خواهان در سراسر ایران و تحریک مالکین و ژاندارم‌ها در آذربایجان بر علیه دهقانان پاسخ داد. شرح فجایعی که در این زمان در دهات آذربایجان انجام گرفت، بحث مفصلی می‌طلبد.

 

 

دهقانان و فرقه دموکرات آذربایجان به مراجع قضایی شکایت کردند، ولی احکام قضایی ضمانت اجرا نداشت و مفید فایده‌ای نبود. ناچار دهقانان براساس سنت دیرینه به دفاع از خود پرداختند. از دیرباز دهقانان آذربایجان یا گروهی از آنها برای مبارزه با ستم اربابان به کوه‌ها می‌رفتند و به جنگ و گریز پارتیزانی دست می‌زدند. این دسته‌ها به «قاچاق»ها شهرت داشتند. داستان‌های حماسی قهرمانان آذربایجانی به نام کوراوغلو، قاچاق نبی و... شرح مبارزات این دلیرمردان است. از سال 1320 به بعد نیز دسته‌های کوچک مسلح «قاچاق» در اطراف میانه، سراب، مراغه و ارومیه و... به حمایت از دهقانان تشکیل شده بود. صفر قهرمانیان یکی از افراد این گروه‌ها بود.

 

 

وقتی به شکوائیه‌های دهقانان و فرقه دموکرات با تشدید فشار پاسخ دادند و حتا بخشنامه کفیل استانداری آذربایجان مبنی بر اینکه وصول سورسات و عوارض از زارعین را غیرقانونی اعلام کرد، مالکین و ژاندارم‌ها اجرا نکردند. دولت مرکزی آن را فسخ کرد. وقتی که دهقانان ناگزیر به شیوه مبارزه سنتی «قاچاق» پرداختند، فرقه دموکرات آذربایجان شعار «دفاع از خود» را پیش کشید و دستجات فدایی در دهات و شهرها تشکیل شدند.

 

 

بعد از صدرالاشراف حکومت حکیمی (حکیم‌الملک) روش فشار صدر را ادامه داد و حتا در مجلس به ملت آذربایجان توهین کرد و زبان آنها را زبان تحمیلی مغول قلمداد کرد و شرکت‌کنندگان در نهضت دموکراتیک ملی آذربایجان را «یک مشت مهاجر» نامید.

 

 

حکیم‌الملک از استادان فراماسیونری، عامل امپراطوری بریتانیا و نوکر دربار بود، کوشش کرد مسایل داخلی ایران را به مجامع بین‌المللی بکشاند. ابتدا به کمیسیون وزرای امور خارجه 5 کشور بزرگ که در تاریخ 25 آذر 24 در مسکو تشکیل گردید، شکایت کرد. در این جلسه وزیر خارجه بریتانیا طرحی پیشنهاد کرد که مسایل ایران در کمیته سه نفری مرکب از نمایندگان آمریکا و انگلستان و شوروی حل و فصل شود. پیشنهادی که ایران را تحت قیمومیت این کمیسیون درمی‌آورد. دولت حکیمی با این پیشنهاد موافقت کرد و تنها تقاضایش این بود که دو نماینده از طرف دولت ایران در این کمیسیون داشته باشد.

 

 

مولوتف وزیر خارجه شوروی این طرخ را با قاطعیت رد کرد و آن را دخالت در امور داخلی ایران تلقی کرد.

 

 

سپس سه استاد فراماسیونری و عاملان بدنام انگلستان یعنی حکیمی نخست‌وزیر، تقی‌زاده سفیر کبیر ایران در لندن و نماینده ایران در سازمان ملل متحد و علا سفیر کبیر ایران در واشنگتن موضوع داخلی را به سازمان مل و شورای امنیت کشاندند.

 

 

دولت‌های صدر و حکیمی نه فقط به تقاضای آذربایجان جواب ندادند، بلکه انتخابات مجلس 15 را نیز به تعویق انداختند. فرقه دموکرات آذربایجان طی نامه سرگشاده‌ای مطالبات خود را به 5 دولت بزرگ و دولت و دربار ایران نوشت و اتمام حجت کرد. این اقدامات مسالمت‌آمیز و قانونی مبنی بر تشکیل انجمن‌های ایلتی و ولایتی نیز به نتیجه نرسید. لذا فرقه گام بعدی را برداشت و شعار «فرمان انتخابات را مردم آذربایجان خود صادر خواهند کرد» را مطرح نمود. کنگره ملی آذربایجان در 29 آبان 1324 فرمان انتخابات مجلس ملی را صادر کرد و هیئت 39 نفری مأمور اجرای آن شدند و مجلس ملی آذربایجان در 21 آذر 24 رسما" گشایش یافت و پیشه‌وری رهبر فرقه دموکرات (حزب اکثریت)مأمور تشکیل کابینه گردید و همان روز بعد از ظهر حکومت ملی و برنامه آن از طرف مجلس ملی تأیید شد.

 

 

حکومت ملی از شخصیت‌های محلی به شرح زیر تشکیل یافت که فقط محمد بی‌ریا سابقه عضویت در حزب توده ایران را داشت:

 

 

1- سید جعفر پیشه‌وری نخست‌وزیر (و سرپرست وزارت کار تا تعیین وزیر)

 

 

2- دکتر سلام‌اله جاوید- وزیر کشور

 

 

3- دکتر مهتاش- وزیر کشاورزی

 

 

4- دکتر اورنگی- وزیر بهداری

 

 

5- محمد بی‌ریا- وزیر معارف

 

 

6- کبیری- وزیر راه و پست و تلگراف و تلفن

 

 

7- جعفر کاویان- وزیر قشون ملی

 

 

8- غلامرضا الهامی- وزیر مالیه

 

 

9- یوسف عظیما- وزیر دادگستری

 

 

10- رضا رسولی- وزیر تجارت و اقتصاد

 

 

ضمنا" زین‌العابدین قیامی به ریاست دیوان تمیز و فریدون ابراهیمی به سمت دادستان کل آذربایجان تعیین گردیدند.

 

 

حکومت به اجرای سریع برنامه‌های خود آغاز کرد که شرح آن آمده است.

 

 

سیاست خصمانه و لجوجانه حکیمی موجب تیرگی روابط دولت مرکزی و حکومت ملی آذربایجان گردید و حکیمی در گزارشی که در جلسه 19/10/1324 به مجلس داد، اظهار داشت: «به نظر بنده، اکثر قریب به اتفاق کسانی که در آن دسته وارد هستند، آذربایجانی نیستند»!

 

 

دکتر مصدق در پاسخ حکیمی گفت: «نظریات من این بود که بین دولت راجع به طرز اداره نمودن قسمتی از مملکت با اهالی آن‌جا (آذربایجان) اختلاف حاصل شده است. باید با اهالی محل داخل مذاکره شد. شاید، اختلاف را بتوان با خود آنها حل کرد. من برای صلاح و صواب ملت ایران از آقای حکیمی خواهش می‌کنم بیش از این وقت مملکت را ضایع نکند، فورا" از کار کناره‌جویی کند».

 

 

پس از استعفای حکیم‌الملک، قوام‌السلطنه در تاریخ 6/11/1324 به نخست‌وزیری تعیین شد...

 

 

قوام‌السلطنه ابلاغیه هفت ماده‎ای مورخ 2/2/1325 هیئت دولت را به عنوان مبنای مذاکره با حکومت ملی آذربایجان انتشار داد و از نمایندگان آذربایجان دعوت کرد تا برای مذاکرات به تهران بیایند. حکومت ملی که همواره طرفدار حل مسالمت‌آمیز مسایل خود با مرکز بود، این دعوت را پذیرفت و هیئت نمایندگی آذربایجان به سرپرستی پیشه‌وری در تاریخ 8/2/1325 به تهران وارد شدند که از طرف آزادی‌خواهان تهران با شکوه کم‌نظیری استقبال شدند.

 

 

هیئت نمایندگی آذربایجان مطالبات خود را در 33 ماده تسلیم دولت مرکزی کردند و طی مذاکرات به نتیجه نرسیدند و پیشه‌وری بعد از دو هفته اقامت در تهران با همراهان به تبریز بازگشتند و مقرر شد مذاکرات در تبریز ادامه یابد.

 

 

در خرداد ماه 25 هیئت نمایندگی دولت مرکزی به ریاست مظفر فیروز معاون نخست‌وزیر در تبریز مذاکرات را ادامه دادند و منجر به موافقت‌نامه 23/3/25 گردید و سپس به تصویب مقامات دولت مرکزی و مجلس ملی آذربایجان رسید.

 

 

مسایلی که در موافقت‌نامه مورد توافق طرفین قرار گرفت، به اختصار عبارت است از:

 

 

- دولت مرکزی «نهضت دموکراتیک آذربایجان» را به رسمیت شناخت.

 

 

- تشکیل انجمن ایالتی و ولایتی در آذربایجان و در سراسر ایران.

 

 

- استاندار و رؤسای ادارات با پیشنهاد انجمن ایالتی آذربایجان و با حکم دولت مرکزی تعیین می‌گردد.

 

 

- انجمن ملی آذربایجان به عنوان انجمن ایالتی آذربایجان شناخته شد.

 

 

- 75% از عواید مالیاتی آذربایجان اختصاص به خود آذربایجان خواهدداشت.

 

 

- 25% از درامد گمرکی به دانشگاه آذربایجان اختصاص داده شد.

 

 

- امتداد راه‌آهن میانه به تبریز با مخارج دولت

 

 

- سازمان فدائیان به سازمان ژاندارمری تبدیل شود و نام ژاندارمری عوض شود (بعدا" نگهبان نامیده شد).

 

 

- تقسیم اراضی خالصه را دولت تأیید نمود و قرار شد لایحه قانونی برای تصویب به مجلس 15 تقدیم دارد.

 

 

- دولت تعهد کرد که لایحه انتخابات را بر اساس اصول دموکراتیک شامل مشارکت زنان در انتخابات را تهیه و با قید فوریت به مجلس تقدیم نماید و نیز تعداد نمایندگان آذربایجان به نسبت جمعیت افزایش یابد.

 

 

- ایالت آذربایجان عبارت است از استان‌های 3 و 4

 

 

- موافقت‌ با تشکیل شورای اداری آذربایجان مرکب از استاندار و رؤسای ادارات و هیئت رئیسه انجمن ایالتی آذربایحان.

 

 

- تدریس در 5 کلاس ابتدایی به زبان آذربایجانی و در سایر مقاطع تحصیلی به زبان فارسی و آذربایجانی خواهد بود.

 

 

- زبان آذربایجانی و فارسی به عنوان زبان رسمی شناخته شدند.

 

 

- تا تصویب لایحه انتخابات انجمن شهر و اجرای آن، انجمن فعلی شهر، شهرداری‌ها در آذربایجان به کار خود ادامه خواهد داد.

 

 

در این موافقت‌نامه مسئله طرز جبران خسارت مالکینی که املاک آنها از طرف حکومت ملی مصادره و تقسیم شده، به کمیسیونی که بعدا" تعیین خواهد شد، موکول گردید.

 

 

مهم‌تر اینکه طرز تعیین فرماندهان قشون و سازمان آن و درجات فدائیان و به طور کلی آرتش لاینحل باقی ماند و موکول به تشکیل کمیسیونی خاص و ادامه مذاکرات شد. قوام‌لسلطنه چنین وانمود می‌کرد که این کارشکنی‌ها را دربار می‌کند و پیشه‌وری در نطق خود صراحتا" گفت: «مقامات غیرمسئول (شاه) حق دخالت ندارد».

 

 

درباره موافقت‌نامه نظر پیشه‌وری این بود که حکومت ملی آذربایجان برای حل مسالمت‌آمیز مسایل بین حکومت ملی آذربایجان و دولت مرکزی به گذشت‌هایی تن داد، ولی توانست هدف‌هایی را که فرقه دموکرات آذربایجان در اعلامیه 12 شهریور 24 مطرح کرده بود، رسمیت دهد.

 

 

قوام‌السلطنه حل مسایل نظامی و انتظامی را معوق گذاشت. و با تظاهر به «حسن نیت» و «آزادی‌خواهی» مرموزانه به توطئه‌چینی ادامه داد و شبکه «بدامن» به فعالیت خود برای تحریک خان‌های قشقایی، بختیاری و... برای قیام شدت بخشید.

 

 

پس از تحویل مسالمت‌آمیز زنجان به قوای دولتی و یورش آرتش شاهنشاهی و عوامل آنها به شهر و فجایعی که مرتکب شدند، برخوردهای نظامی در مرزها از طرف قوای دولتی تکرار شد، و بالاخره به بهانه «لزوم ورود آرتش به آذربایجان به منظور استقرار امنیت انتخابات مجلس پانزدهم» در 19 آذر 1325 فرمان حمله به آذربایجان صادر گردید. و ستون اعزامی به فرماندهی سرتیپ هاشمی[1] به سوی میانه حرکت کرد.

 

 

همین جا درستی این نظریه را باید تأیید نمود که اگر آرتش شاهنشاهی بدون پشتیبانی و دخالت دولت‌های آمریکا و بریتانیا به آذربایجان حمله می‌کردند قوای مسلح و نیروهای ملی آذربایجان و آزادی‌خواهان ایران قادر بودند با آنها مقابله نموده و اراده ملت را حاکم نمایند, ولی حقیقت این است که نقشه حمله به آذربایجان به دستور آمریکا و انگلیس با برنامه‌ریزی مستشاران نظامی آمریکا و فرماندهی شوارتسکوپف آمریکایی انجام گرفت.

 

 

آمریکا بعد از جنگ با در اختیار داشتن انحصاری بمب اتمی به اتفاق امپراطوری بریتانیا برای سرکوب جنبش‌های استقلال‌طلبانه ملی و دموکراتیک در برابر اتحاد جماهیر شوروی متحد شدند. در اسفند سال 1324 بین آمریکا و انگلستان قرارداد اتحاد نظامی منعقد گردید و چرچپل در 15 همان ماه در دانشگاه فولتون آمریکا نطق جنگ‌طلبانه خود را ایراد کرد و در آن نطق اتحاد شوروی را پشت پرده آهنین خواند و آغاز «جنگ سرد» را اعلام نمود.

 

 

مسایل ایران سرآغاز این جنگ سرد بود. کشاندن موضوع عدم تخلیه ایران از سوی آرتش سرخ، نخستین شکوائیه از این دست بود که بهانه‌ای به دست آمریکا و انگلیس داد و آنها حتا بعد از 19/2/25 که آرتش سرخ ایران را ترک کرد، دولت قوام به علا دستور داد که دعوی ایران را پس بگیرد، دول آمریکا و انگلیس دایه مهربان‌تر از مادر شدند و به اصرار آمریکا و انگلیس موضوع همچنان در دستور شورای امنیت باقی ماند تا تنور «جنگ سرد» را گرم نگه دارند. و حتا ترومن به استالین اولتیماتوم داد. این علامتی بود از تبدیل جنگ سرد به جنگ گرم و شروع جنگ سوم جهانی.

 

 

امپریالیست‌ها به کشور ایران توجه خاص داشتند، نه فقط موقعیت استراتژیک ایران که در سر راه هندوستان و در همسایگی کشور شوروی قرار داشت، حایز اهمیت بود. به علاوه انگلستان و آمریکا برای حفظ منافع عظیم خود در نفت جنوب ایران و آمریکا برای توسعه سلطه و نفوذی که در آرتش، ژاندارمری، شهربانی و امور اقتصادی و بازار ایران به دست آورده بود، می‌کوشیدند. سرکوب نهضت ملی آذربایجان در اولویت قرار داشت. آچسن در ملاقات با علا سفیر کبیر ایران در آمریکا چراغ سبز نشان داد تا دولت ایران به آذربایجان حمله نظامی بکند و دولت‌های انگلیس و آمریکا طی نامه‌های جداگانه‌ به قوام‌السلطنه، پشتیبانی و حمایت خود را از اعزام نیرو به آذربایجان اعلام داشتند.

 

 

مقابله با آرتش شاهنشاهی خطر دخالت نظامی آمریکا و انگلیس را در پی داشت. در چنین صورتی اتحاد شوروی به استناد قرارداد 1921 با ایران باید مقابله و کشور ایران به جبهه مقدم جنگ تبدیل می‌شد.

 

 

از سوی دیگر شوروی‌ها نه فقط از لحاظ اصولی با جنگ مخالف بودند، بلکه در شرایط آن روز که رقیب آمریکایی بمب اتمی در اختیار داشت و آنها فاقد آن بودند، لذا برای اینکه بهانه‌ای به دست امپریالیست‌ها ندهند مؤقتا" از کمک به نهضت‌های استقلال‌طلبانه خودداری کردند. کما اینکه آرتش سرخ چین که در زمان جنگ مناطق وسیعی را آزاد ساخته بود، مجبور به عقب‌نشینی به مواضع قبلی گردیدند. چریک‌های یونانی نیز از مواضع خود عقب‌نشینی کردند.

 

 

در چنین شرایطی اتحاد شوروی به رهبران جنبش آذربایجان اعلام نمود که نخواهد توانست به آنها کمک بکند و به دست امپریالیست‌ها بهانه بدهد.

 

 

روز سه‌شنبه 19 آذر 132۵ کمیته مرکزی فرقه دموکرات آذربایجان جلسه‌ای تشکیل داد تا تصمیمات مقتضی در ارتباط با ورود آرتش به آذربایجان اتخاذ نماید. در این جلسه پیشه‌وری و اقلیتی از اعضای کمیته مرکزی طرفدار مقابله جنگی بوده‌اند و اکثریت مخالف جنگ و برادرکشی. دیروقت همان روز پیشه‌وری با گروهی به اتحاد شوروی مهاجرت کرد و روز بیستم آذرماه شبستری رئیس انجمن ایالتی و دکتر جاوید استاندار آذربایجان طی تلگرافی به شاه و قوام‌ شهرهای آذربایجان را بلادفاع اعلام داشتند و به استناد قرارداد 23/3/25 با ورود آرتش به آذربایجان موافقت کردند.

 

 

در ابلاغیه مورخ 2/2/25 دولت قوام‌السلطنه که ضمن موافقت‌نامه 23/3/25 مورد تأیید قرار گرفت، چنین آمده است:

 

 

«6- نسبت به اهالی و کارکنان دموکراسی آذربایجان برای شرکت آنها در نهضت دموکراتیک در گذشته تضییقات به عمل نخواهد آمد».

 

 

پرسش- جناب استاد، حکومت مرکزی ایران برخلاف توافقات منعقده بین تهران و تبریز، دست به حمله نظامی به آذربایجان زد و آرتش شاهنشاهی مرتکب جنایاتی شد که به تعبیر داگلاس قاضی آمریکایی، انسان از بازنویسی آنها شرم دارد. نظر شما در این باره چیست؟

 

 

پاسخ- می‌خواهید که از فجایعی که توسط آرتش شاهنشاهی و ایادی آنها در آذربایجان صورت گرفت و نیز چگونگی ادامه مبارزه بعد از عقب‌نشینی نهضت دموکراتیک ملی آذربایجان صحبت کنم.

 

 

قبلا" به این آمار توجه کنید: به موجب آمار دادستانی آرتش تعداد 2500 نفر در دادگاه‌های صحرایی به اعدام و تعداد 800 نفر به حبس‌های طویل‌المدت محکوم شدند. افزون بر این بیش از 20000 نفر بدون محاکمه شهید شدند، 36000 نفر مهاجر با خانواده‌هایشان به جهنم بدرآباد و گروه کثیری از کارمندان شاغل در آذربایجان در دوره حکومت ملی که عضو فرقه هم نبودند به شهرهای دوردست ایران تبعید گردیدند. هفتاد هزار نفر به شوروی مهاجرت نمودند و ده‌ها هزار نفر از دهات و شهرهای آذربایجان برای نجات خود به شهرهای دیگر ایران مهاجرت کردند.

 

 

این آمارها ابعاد کمّی جنایت را نشان می‌دهد. نحوه ارتکاب جنایات هولناک، غیرانسانی، شرم‌آور و ننگین بوده و به ذکر چند اظهارنظر اکتفا می‌کنم.

 

 

هانری والاس یکی از نزدیکان روزولت:

 

 

- «من شرم دارم از اینکه بگویم نیروهای پلیس ایران در عملیات خود علیه مردم ایران زیر فرمان سرتیپ شوراتسکوپف آمریکایی بوده‌اند. به رهبری این شخص و به فرمان آلن سفیر آمریکا در ایران بزرگ‌ترین حزب اوپوزیسیون ایرانی غیرقانونی اعلام شده و رهبران اتحادیه‌های کشور به زندان تسلیم گردیده و جمع کثیری اعدام شده‌اند و هزاران خانواده به زور و قهر به زندان، بازداشتگاه‌ها فرستاده‌اند».

 

 

ویلیام داگلاس قاضی آمریکایی:

 

 

- «وقتی آرتش ایران به آذربایجان برگشت، وحشت برپا نمود. سربازان قتل و غارت و تاراج به راه انداختند. آنها هر آنچه به دستشان می‌رسید و هر آنچه می‌خواستند تصاحب می‌کردند و رفتار سربازان روس بسیار برازنده‌تر از اعمال وحشیانه سربازان نجات‌بخش آرتش شاهنشاهی بود. طوری که خاطره فوق‌العاده زشت و شومی در آذربایجان به جا گذاشت. در آذربایجان اموال و احشام دهقانان به غارت رفت و زنان و دختران مورد تجاوز قرار گرفتند. اگرچه رسالت آرتش ایران آزادی آذربایجان بود ولی آنها مردم را غارت کردند و پشت سر خود مرگ و نابودی به جا گذاشتند. به دنبال آرتش مالکین فراری بازگشتند. آنها به دریافت بهره مالکانه همان سال اکتفا نکردند، بلکه بهره مالکانه سال قبل را نیز از دهقانان پس گرفتند و آن چنان روستایی‌ها را غارت کردند که آنها ذخیره غذایی خود را هم از دست داده و گرفتار گرسنگی شدند...

 

 

در دسامبر 1946 به دستور واشنگتن و به امر نخست‌وزیر قوام نیروهای آرتش ایران به سرکوبی وحشیانه شرکت‌کنندگان در جنبش دموکراتیک آذربایجان پرداختند.

 

 

آنها را گروه- گروه دستگیر می‌کردند، تیرباران می‌کردند و یا در میدان‌ها به دار می‌آویختند». (نقل از کتاب گذشته چراغ راه آینده است. ص 439)

 

 

روزنامه کیهان مورخ 20/6/79 :

 

 

- «ماجرای اخراج پیشه‌وری که محمد دیهیم از آن به عنوان کودتای بدون خونریزی یاد می‌کند، به قیمت جان بیش از بیست هزار نفر تمام شد و این کشتار بعد از فرار سران حزب دموکرات به شوروی توسط نیروهای نظامی شاه و اوباش محلی به سرکردگی محمد دیهیم و لوطی شاهباز انجام شد، هنوز از خاطره کهنسال تبریزی سترده نشده است.»

 

 

از نطق رحیم زهتابی‌فرد در مجلس، شاه‌پرستی که به نمایندگی مجلس منصوب شد:

ادامه

ادامه

- «آذربایجان در یک قحطی بی‌سابقه و در یک بحران اقتصادی و در یک بیکاری مدهش به سر می‌برد. گو اینکه این استان بزرگ قبرستان عظیمی است که همه با حال تأثر برای ادای فاتحه آمده باشند.

 

 

رنگ‌ها زرد، پای‌ها سست، افکار منقلب، همه در بهت عظیمی گرفتارند... نه ورود استاندار، نه آمدن آرتش، نه تشریف‌فرمایی اعلیحضرت شاه، نه اعزام بازرس از مرکز و نه نمایندگان آذربایجان و حتا نه تجار آذربایجان، هیچ کدام به داد آذربایجانی مفلوک نرسید.... وضع فعلی تبریز یه یک شهر در محاصره دشمن شبیه است که مردم آن از خوار و بار و پول و امنیت در مضیقه بوده و هر آن منتظر جریانات غیرمنتظره باشند. زیرا شهر به واسطه وجود حکومت نظامی و کثرت مأمورین آگاهی منظره غریبی به خود گرفته ... اگر می‌خواهید وضعیت امروز آذربایجان را پیش خود مجسم نمایید، بهتر است مطالبی که در سه چهار سال پیش در جراید و نشریات تبلیغاتی متفقین و یا در سینماهای سیار از خشونت‌ورزی مأمورین گشتاپو با مردان نجیب و اصیل فرانسه و لهستان شکست‌خورده خوانده و یا دیده‌اید دوباره در ذهن خودتان خطور و یقین بدانید که آذربایجان فعلی به مراتب وضعش بدتر از فرانسه اسیر آن روز می‌باشد».

 

 

غارت دهقانان بعد از یورش آرتش شاهنشاهی و مالکین و فرار دهقانان از دهات و... موجبات قحطی سال‌های 28-27 را فراهم آورد. ویلیام داگلاس می‌نویسد:

 

 

- «... مالکین آذربایجان.... در حالی که دهقانان از گرسنگی تلف می‌شوند، گندم‌های آنان را به قیمت گزاف در بازار می‌فروختند.... و یک هزار تن گندمی که حکومت مرکزی جهت تخفیف گرسنگی بیچارگان به تبریز فرستاده بود به دست مردم نرسید. مأمورین محلی دولت گندم‌ها را در بازار سیاه فروخته و پولش را به جیب زدند... به طوری که در زمستان سال 1327 دهقانان عملا" از گرسنگی و بی‌غذایی به خوردن علف و ریشه گیاهان مجبور گردیدند.... در یکی از قصبات اطراف خوی که من توقف نمودم، از سیصد نفر اهالی قصبه پنجاه نفر از گرسنگی مرده بودند.

 

 

در دهات خانه‌هایی که همه افراد آنها دسته‌جمعی تلف شده بودند کم نبود. انبار مالکین پر از گندم بود.

 

 

.... بدبختی و فلاکت در آذربایجان به حدی رسیده بود که در خیابان‌های تبریز آدم‌ها و سگ‌ها برای حفظ حیات خود سر تکه نانی با هم درگیری پیدا می‌کردند...».

 

 

در سال 1328 قوام دو نامه سرگشاده به شاه نوشت و شاه به وسیله حکیمی وزیر دربار جواب تندی به او داد. لقب «حضرت اشرف» را پس گرفت. و او را «تجزیه‌طلب» خواند و هر یک گوشه‌هایی از فساد همدیگر را فاش ساختند و بر سر «فتح آذربایجان» رجزخوانی کردند. قوام نوشت:

 

 

- «غیر از خود برای احدی در انجام امور آذربایجان سهم و حقی قایل نبودم ... و بعد بحمدالله اعلیحضرت با جاه و جلال تشریف‌فرمای آذربایجان شدند و برخلاف انتظار اعلیحضرت در بعضی نقاظ استفاده‌جویی و غارتگری شروع شد. ای کاش به جای این تهمت‌ها و بی‌انصافی‌ها ... در آبادی و عمران و رفع خرابی‌ها و خسارت‌ها توجه بیشتری مبذول شده بود که اهالی رنج‎دیده و فلک‌زده آنجا به اطراف و اکنام پراکنده نمی‌شدند و مال و حشم خود را برای معاش یومیه به ثمن بخس نمی‌فروختند و امروز بعد از چهار سال آذربایجان به صورت بهتر و آبرومندتری عرض اندام می‌نمود».

 

 

از اعمال ننگین اوباش درباری سوزاندن کتاب‌های ترکی بود و آنها رسم منحوس کسروی، «جشن کتاب‌سوزان» را احیا کردند.

 

 

کشت و کشتار فجیعانه و بدون محاکمه زنان و مردان و کودکان ونسل‌کشی بی‌رحمانه و ننگینی بود.

 

 

- آیت‌الله خوئینی‌ها نماینده آیت‌الله‌العظمی اصفهانی در زنجان را خفه کردند. جنازه‌اش را از پنجره به کوچه پرت کردند و در شهر گرداندند و تا مدتی اجازه دفن ندادند.

 

 

- دختر 18 ساله‌ای را در زنجان لخت مادرزاد با مشت و لگد کوبیدند و در شهر گرداندند.

 

 

- در اردبیل سینه مادر یکی از فدائیان را در جریان اعمال وحشیانه «قتله» در خیابان بریدند.

 

 

- صدر کمیته فرقه در بستان‌اباد را کشتند و قطعه- قطعه کردند و سرش را در شهر گرداندند و باقی‌مانده لاشه را در کنار جاده به تماشا گذاشتند.

 

 

- شکیبا رئیس فرهنگ باسابقه را در ارومیه، دیبائیان و آذرآبادگان را در اردیبل کشتند و قطعه- قطعه کردند و در شهر به نمایش گذاشتند.

 

 

... در این مصاحبه بیش از این نمی‌توان گفت و باید در هر محل شرح این فجایع را گرد آورد و ثبت کرد.

 

 

درباره فعالیت فرقه دموکرات بعد از حوادث آذر 25 خاطرنشان می‌کنم:

 

 

مبارزینی که محکوم به اعدام شدند در جریان بازجویی و محاکمه و به ویژه در پای چوبه دار و یا در برابر جوخه آتش قهرمانانه از عقاید خود و شعارهای فرقه دموکرات و حکومت ملی آذربایجان دفاع کردند. سمبل این قهرمانان و پیش‌مرگ و سمبل تمام شهدای اعدامی بعد از 1320 فریدون ابراهیمی است. فریدون متولد 1297 در آستارا، لیسانسیه حقوق سیاسی از دانشکده حقوق تهران، مفسر سیاسی فعال در اکثر روزنامه‌های تهران و عضو کمیته مرکزی فرقه و دادستان کل آذربایجان، فرزند میرزا غنی بود. میرزا غنی را به اتهام فعالیت‌های آزادی‌خواهانه در زمان رضاخان بازداشت کردند. در زندان اردبیل به شدت شکنجه شد که به خودسوزی دست زد و نجاتش دادند. سال‌ها در زندان قصر بود، سپس تبعید شد.

 

 

فریدون پس از ورود قوای اعزامی به تبریز بازداشت شد و محکوم به اعدام گردید. در زندان مخبرین روزنامه آمریکایی برای مصاحبه با وی مراجعه کردند. مصاحبه با آنها را رد کرد و اظهار داشت که آمریکا در سرزمین من مرتکب این همه فجایع شده و من با مخبرین روزنامه‌های آنها مصاحبه نمی‌کنم.

 

 

در زندان نمونه مقاومت و پایداری بود. در آستانه ورود شاه به تبریز چون احتمال می‌دادند که عفو عمومی خواهد داد، به دستور شاه با عجله فریدون ابراهیمی را در جلوی باغ گلستان به دار آویختند. زندانیان هم‌بند اوبا افتخار از لحظات وداع ابراهیمی با یاران خود یاد می‌کند. او بهترین لباسش را پوشیده، صورت خود را تراشیده و به خود عطر زده، چنان که گویی به عروسی می‌رود. با لبخند همیشگی رفقا را به مقاومت و پایداری و ادامه مبارزه دعوت کرد. و با تک‌تک دوستانش روبوسی و خداحافظی کرد. با گام‌های استوار به سوی چوبه دار رفت. در آنجا نطق کوتاهی ایراد نمود و در ضمن گفت که مسلمان‌ها در روز جمعه سر مرغ را نمی‌برند و شما انسانی را می‌کشید و با صدای رسا در حالی که شعار می‌داد، قهرمانانه به تاریخ پیوست.

 

 

فریدون ابراهیمی در روز جمعه 1 خرداد 1326 در سنین جوانی به پایان زندگی پربار خود رسید. ایشان برای اولین بار در تبریز کتابی درباره هویت ملی آذربایجانی‌ها نوشت که کتاب محبوب جوانان بود.

 

 

این قهرمان ملی را شاعران و نویسندگان در اشعار خود ستوده‌اند

به آتش کشیدن کتابهاى ترکى

به آتش کشیدن کتابهاى ترکى

(نقل به مضمون از کتاب "تاریخ زبان و لهجه هاى ترکى"٫ دکتر جواد هئیت)


سوزاندن کتابهاى ترکى بعد از سرکوب فرقه دمکرات آذربایجان در سال ١٩٤٦ توسط رژیم پهلوى صورت گرفت. این جنایت٫ سوزاندن تاریخ و هویت یک ملت از اعمال وحشیانه ساسانیان در آذربایجان هم بدتر بود. ...نمایدنگان دولت مرکزى به دستور تهران کتابهاى درسى مدارس را جمع کردند و آتش زدند. .....در آن زمان هیچ دولت و سازمانى به این کشتار و کتابسوزى اعتراضى نکرد حتى سازمانهاى فرهنگى جهان هم ساکت ماندند. مردم آذربایجان که از همه طرف (چپ و راست) ضربه خورده بودند مىسوختند و جز ساختن چاره اى نداشتند. صمد وورغون از شعراى شاعر مبارز آذربایجان شمالى در سال ١٣٢٦ در مقابل این جنایت ضدبشرى سکوت را شکسته و در باره کتابهاى سوزنده شده منظومه اى با عنوان "یاندیریلان کیتابلار" سرود و آن را در کنگره صلح جهانى پاریس – ١٩٥٢ ضمن نطقى به عنوان پروتست-اعتراضنامه خواند. وى در این شعر اعتراض خود را چنین بیان مىکند:


یاندیریلان کیتابلار- کتابهاى سوزانده شده


صمد وورغون


ایران ایرتیجاعچىلارى آذربایجان دیلینده اولان کیتابلارى وحشیجه سینه یاندیریرلار. (مرتجعین ایران٫ کتابهاى آذربایجانى را با وحشیت به آتش کشیدند.)

z-01.jpgجللاد! سنین قالاق قالاق یاندیردیغین کیتابلار
مین کمالین شؤهرتىدیر٫ مین اوره یین آرزیسى....
بیز کؤچه ریک بو دونیادان٫ اونلار قالیر یادیگار.
هر ورقه نقش اولونموش نئچه اینسان دویغوسو
مین کمالین شؤهرتىدیر٫ مین اوره یین آرزیسى....


یاندیردیغین او کیتابلار آلوولانیر....یاخشى باخ!
او آلوولار شؤعله چکیب شفق سالیر ظولمته.....
شاعیرلرین نجیب روحو مزاریندان قالخاراق
آلقیش دئییر عئشقى بؤیوک٫ بیر قهرمان میللته.
او آلوولار شؤعله چکیب شفق سالیر ظولمته....


جللاد! منیم دیلیمده دیر بایاتیلار٫ قوشمالار
دئ٫ اونلارى هئچ دویدومو سنین او داش اوره یین؟
هر گرایلى پرده سینده مین آنانین قلبى وار....
هر شیکسته م اؤولادىدیر بیر موقددس دیله یین
دئ اونلارى هئچ دویدومو سنین او داش اوره یین؟


z-08.jpgسؤیله سن مى خور باخیرسان منیم شئعیر دیلیمه؟
قوجا شرقین شؤهرتىدیر فوضولىنین غزلى!
سن مى "ترک خر" دئییرسن اولوسوما٫ ائلیمه؟
داهیلره سود وئرمیشدیر آذربایجان گؤزه لى....
قوجا شرقین شؤهرتىدیر فوضولىنین غزلى!


جللاد! یانیب اود اولسا دا٫ کوله دؤنمه ز آرزیلار٫
طبیعتین آنا قلبى قول دوغمامیش اینسانى!
هر اوره یین اؤز دونیاسى بیر سعادت آرزیلار
قانلار ایله یازیلمیشدیر هر آزادلیق دستانى....
طبیعتین آنا قلبى قول دوغمامیش اینسانى!


ازل باشدان دوشمنیمدیر اوزو موردار قارانلیق.....
هر تورپاغین اؤز عئشقى وار٫ هر میللتین اؤز آدى
کاییناتا ده ییشمه رم شؤهرتیمى بیر آنلیق
منم اودلار اؤلکه سینین گونش دونلو اؤولادى!
هر تورپاغین اؤز عئشقى وار٫ هر میللتین اؤز آدى!


zz-10.gifنه دیر او دار آغاجلارى٫ دئ٫ کیملردیر آسیلان؟
اویونجاق مى گلیر سنه وطنیمین حاق سسى؟
دایان!....دایان!....اویاق گزیر هر اوره کده بیر آسلان
بوغازیندان یاپیشاجاق اونون قادیر پنجه سى
اویونجاق مى گلیر سنه وطنیمین حاق سسى؟


جللاد! سن مى٫ دئ٫ قیریرسان فداییلر نسلینى؟
میللتیمین صاف قانىدیر قورد کیمى ایچدییین قان!
زامان گلیر...من دویورام اونون آیاق سسینى
شهیدلرین قییام روحو یاپیشاجاق یاخاندان
میللتیمین صاف قانىدیر قورد کیمى ایچدییین قان!.....


بیر ورقله تاریخلرى٫ اوتان منیم قارشیمدا
آنام تومریس کسمه دى مى کئیخوسرووون باشینى؟
کوراوغلونون٫ ستتارخانین چلنگى وار باشیمدا
نسیللریم قویمایاجاق داش اوستونده داشینى
آنام تومریس کسمه دى مى کئیخوسرووون باشینى؟


سور آتینى٫ دؤرد نالا چاپ! مئیدان سنیندیر ....آنجاق
من گؤروره م آل گئیینیب گلن باهار فصلینى....
قوجا شرقین گونسشىدیر یاراندیغیم بو تورپاق
من یئتیردیم آل بایراقلى اینقیلابلار نسلینى
من گؤروره م آل گئیینیب گلن باهار فصلینى!


١٩٤٧
یاشاسین آذربایجان

آرازنیوز

آرازنیوز:روز 21 آذر توسط فعالن حرکت ملی آذربایجان در استادیوم سهند تبریز گرامی داشته شد.

همزمان با مسابقه تیم پرسپولیس و تراختور در استادیوم سهند تبریز امروز 18/09/1389 فرزندان نامی آذربایجان با پارچه نوشته بزرگ« آذرین 21- ی آذربایجان میللی حکومتینین قورولوشون ایل دونومون عزیزله یئریک»و با سر دادن شعار «آذرین 21 ده یازیلدی تورک دیلینده» سالروز تاسیس حکومت ملی آذربایحان جنوبی به رهبری شهید  سید جعفر پیشه وری در سال 1324 شمسی را گرامی داشتند.

 بیش از صد هزار نفر برای تماشای مسابقه و البته به جهت گرامی داشت سالروز تاسیس فرقه دمکرات آذربایجان به استادیوم سهند آمده بودند . حکومت ملی آذربایجان جنوبی د رتاریخ 21آذر سال1324  به رهبری شهید پیشه وری تاسیس و در تاریخ 21 آذر سال 1325 دقیقا یک سال پس از تاسیس با خیانت قوام السلطنه و ارتش شاهنشاهی ایران سرنگون شد.  در این جنایت بشری بنا به آمار ارتش ایران بیش از 30 هزار نفر کشته و بالغ بر 70 عزار نفر به آذربایجان شمالی پناهنده شدند و در آنطرف نیز پناهندگان آذربایجان در امان نماندند با معامله پشت پرده قوام و با دادن باج به دولت شوروی، استالین پناهندگان را به سیبری تبعید کرد و خیلی از هموطنانمان در این راه نیز جان خود را از دست دادند. رهبر فرقه نیز دریک تصادف ساختگی توسط راننده ارمنی اصل به قتل رسید.

حال با گذشت 65 سال از آنروز مجامع بین المللی در قبال این نسل کشتی قرن سکوت کردند. امید است فعالین حرکت ملی با مراجعه به مجامع بین المللی نسبت به این نسل کشی اعلام جرم کنند و  ازخون  بیش از 40 هزار شهید راه وطن دفاع کنند .

«قان یئرده قالماز»

جهت مشاهده فیلم لینک زیر را کلیک کنید:

 

http://www.4shared.com/video/LJZEHd8X/MOV00590.html


بخشی از خاطرات رضا رسولی، وزیر تجارت و اقتصاد آذربایجان۲۵-۱۳۲۴

رضا رسولی فرزند یک خانواده ی روشنفکر و آزادیخواه آذربایجانی (امین و رسولی) است، وی در دوره ی پهلوی اول، کارمند عالیرتبهای در وزارت کشور بود و مدت مدیدی در شهرداری تبریز، اصفهان و کرمانشاه اشتغال داشت، در شهریور سال ۱۳۲۱ زمانیکه سمت ریاست شهرداری مراغه را بر عهده داشت از سوی فهیمی استاندار وقت به تبریز دعوت و به سمت ریاست خواربار شهرداری تبریز منصوب میشود، وی با کار بیوقفه در این سمت موفق میشود مشکل بزرگ نان (که در سالهای جنگ جهانی معضل بسیار حادی بود)، را برطرف سازد.
به سبب موفقیت وی در حل این بحران اقتصادی و اداره ی مرتب وضعیت ارزاق عمومی، هم چنین به علت اعتبار خانوادگی وی در میان تجار و بازاریان آذربایجان، از سوی دموکراتها به سمت وزیر تجارت و اقتصاد آذربایجان تعیین میگردد. در این دوره نیز وی خدمات ارزندهای در زمینه ی اقتصادی انجام میدهد و بیشک بخش قابل توجه ی از موفقیتهای اقتصادی دموکراتها (مهار تورم و ارزانی قیمتها ، دعوت از سرمایهداران آذربایجانی برای ادامه و توسعه ی فعالیتهایشان در آذربایجان تاسیس کارخانجات و….) مرهون زحمات مشفقانه ی رضا رسولی و دیگر همکارانش در فرقه بوده است.
پس از حمله ی نیروهای حکومت مرکزی به آذربایجان بساط بگیر و ببند و کشت و کشتار وسیعی به راه میافتد، بسیاری از سران فرقه ناگزیر به آن سوی مرز متواری میشوند، اما وی با تصمیم قبلی، ماندن در تبریز را ترجیح میدهد و قریب دو سال در تبریز مخفی میشود و نهایتا با وساطت و شفاعت تنی چند از آشنایان در ۰۷/۰۹/۱۳۲۷ به تهران آمده خود را به ستاد دادرسی ارتش معرفی مینماید، وی پس از کش و قوسهای فراوان روانه ی زندان شده و در محاکمات اولیه به پنج سال حبس با اعمال شاقه محکوم میگردد، اما اوائل آذرماه ۱۳۲۸، مشمول عفو قرار گرفته، مجازات حبس وی موقوفالاجرا میشود.
وی در طول دو سال اختفا در تبریز در سالهای ۱۳۲۶ و ۱۳۲۷ خطاب به فرزندانش جزوه ی کوچکی نوشته، که در آن از سابقه ی ورودش به فرقه و برخی مسائل داخلی فرقه پرده برداشته است، اوراق پایانی این یادداشتها در تهران و به سال ۱۳۲۸ نوشته شده است.
مجموعه ی نوشتههای وی ۴۹ صفحه است که اخیرا در اختیار من قرار گرفته است.
از مطالعه ی این جزوه برایم روشن شد که فرقه ی دموکرات آذربایجان از دو جناح راست و چپ تشکیل شده بود، (هرچند که در آن موقع چنین نامگذاریای انجام نشده باشد) اغلب موسسین فرقه و اعضای اولیه ی آن، جناح راست فرقه را تشکیل میدادند و عموما در مقابل حزب توده موضع مخالف داشتهاند، اما وقتی به توصیه ی شورویها کمیته ی ایالتی حزب توده منحل و در فرقه ادغام میشود، به تدریج سیاستهای شوروی، بر سرنوشت فرقه حاکم میشود، رضا رسولی بیشک جزو گروه اول بود، وی جزو ده نفر نویسندگان و امضا کنندگان اولیه ی بیانیه ۱۲ شهریور بود، با کش و قوسهایی چند مصمم به همکاری کامل با فرقه میشود. وی در طول دوره ی وزارت خویش در مقابل عملکردهای چپروانه، مقاومت کرده و در تعدیل سیاستهای اقتصادی فرقه موثر بوده است.
اینک چند برگی از نوشته ی رضا رسولی که در آن زمینه ی تنظیم بیانیه ی ۱۲ شهریور و چگونگی عضویتش در فرقه و بیان تردیدها و دودلیهایش (که در اتخاذ تصمیمات مهم برای هر فرد دیگری نیز مسلما پیش میآید)، عینا ارائه میشود.
رسولی این نوشتهها را بعد از شکست دموکراتها نوشته است. در شرایطی که حکومت شاه با به راه انداختن سرکوب خونین در این سوی ارس بر اوضاع چیره شده بود و شریک شوروی وی نیز با اعمال ترور و تبعید دست و پای دموکراتها را در آن سوی ارس بسته بود. لذا در تنظیم آن ملاحظات بسیاری را مد نظر داشته است، به نحوی که اگر این یادداشتها به دست دشمن افتاد مدرکی برای تشدید مجازات وی نباشد و یا برای دیگرانی در طول اختفایش به وی کمک نموده بودند را دچار دردسر نسازد.
گفتنی است، بخش از جزوه که ارائه خواهد شد از صفحه ی ۵ جزوه دست نوشته (که وی در تیرماه ۱۳۲۴ پس از سی و چهار ماه کار خسته کننده در سمت رئیس دایره ی خواربار، به قصد معالجه و استراحت به بندر گلمانخانه میرود.) الی صفحه ی ۹ جزوه ی دست نوشته ی اصلی را شامل میشود..

اصلاحات داخل کروشه [] و تیترها از طرف من است.

علیرضا صرافی
۱۲ شهریور ۱۳۸۶
تابستان بیست و چهار


در آستانه تشکیل جبهه ی آزادی

با دوست ارجمندم جناب سرهنگ رحیم خاکپور که در آن موقع رئیس شهربانی استان هم بودند، ایشان هم مرخصی داشتند و به واسطه ی ابتلا به رماتیسم در نظر داشتند که از آب دریاچه ی رضائیه [ارومیه] استفاده نمایند، قرار شد که برای احتراز از مالاریای بندر شرفخانه به رضائیه [ارومیه] رفته، در بندر گلمانخانه از آب دریا استفاده شود به اتفاق [ او و] با پسر کوچکم مسعود از تبریز حرکت با خط آهن تا شرفخانه و با کشتی تا بندر گلمانخانه رفته مسعود را به رضائیه [ارومیه] پیش خواهرم [طیبه خانم (نقشینه)] که در آنجا سکونت داشت، فرستادم.
بیست روزی با فراغت خاطر دور از جار و جنجال شهر در بندر گلمانخانه از آب دریا استفاده میشد. روزی یادداشتی از رئیس پلیس رضائیه به جناب سرهنگ خاکپور رسید که یکی از دوستان (آقای دواچی) به طور خصوصی به وسیله کارمندان تلگرافی اطلاع میدهد که سرهنگ خاکپور فوراُّ به تبریز مراجعت نماید، خیالات گوناگونی از این احضار ناگهانی فراهم [شد] پس از تحقیق موضوع معلوم شد عدهای از زندانیان شهربانی شورش نموده، خیال فرار داشتهاند این بود صلاح دیدهاند که رئیس شهربانی به تبریز مراجعت نماید ایشان هم از مرخصیای که داشتند چند روزی بیشتر نمانده بود مراجعت به تبریز نمودند، من هم چون موقع استفاده از آب دریا میگذشت در گلمانخانه نمانده، برای دیدن خواهرم به رضائیه [ارومیه] رفتم.
اواخر مرداد ماه ۱۳۲۴ به تبریز مراجعت [کردم] در ایستگاه تبریز از ماجرای لیقوان و قتل فجیع مرحوم حاجی احتشام و چند نفر از کسانش و کتککاری دادستان شهرستان تبریز (آقای موسوی) از طرف عمال حزب توده اطلاع حاصل نمودم، اوضاع خیلی بد [بود]. از غائله ی لیقوانی و فجایعی که شده بود و کشته شدن چند نفری هم از تودهایها، چشم عدهای را خون گرفته از هر دهنی حرفی و از هر سازی آوازی میآمد، کفیل استانداری کنارهجوئی نمود در خانه نشسته[بود]. رؤسای ادارات مرعوب شده[و] قدرت دم زدن ندارند. تبریز چه حالی را داشت، تجسم آن در این صفحات از عهده ی نگارنده خارج است.
تا این تاریخ من در هیچکدام از احزاب سیاسی عضویتی نداشتم و داخل هیچ دسته و جمعیتی نبودم این روزها جنگ به نفع متفقین خاتمه یافته، دوره ی توپ و تفنگ گذشته نوبت به نطق و سخنرانی رسیده [بود].
کشمکشها و نظریات سیاسی که زیر پرده بود علنی میشود تحریکات شروع گردیده، برای ملت ایران نفت هم بلائی شده، ملّت بیعلم و بیسواد و از همه جا بیخبر آلت غرضرانی گردیده، رجال مملکت و وکلای برگزیده ی ملت فقط فکری که در سر دارند حفظ مقام و کسب جاه و جلال و بدست آوردن مال و منال است و بس در یکی از روزهای پرآشوب تبریز به جبهه ی آزادی دعوتم کردند.
این جبهه ی آزادی از چه اشخاصی تشکیل میشود؟ باید رفت و دید شاید چارهای برای این بیچارگیها بشود در ساعت معینه در مجلس دعوت حاضر شدم حاضرین عبارت بودند از آقایان حسن بیرنگ، آقای[؟] مدیر روزنامه شاهین و تقی بیت الله و شبستری چند نفر دیگری هم که از آزادیخواهان بوده از اوضاع اخیر تبریز ناراضی در پی چارهجوئی و سروسامان دادن به این بیسروسامانیها. قبل از رسمیت جلسه گفتگوهایی شد، درددلهایی به عمل آمد، با تکمیل عده ی دعوت شدگان جلسه رسمی شد. صحبت سر این بود که باید دست به دست داده، حکومت را تقویت و این هرج و مرج و لجامگسیختگیها را خاتمه داد.
در این موقع آقای سیدجعفرپیشهوری که در دوره ی ۱۴ از تبریز سمت نمایندگی مجلس شورای ملی را داشت و اعتبارنامهاش رد گردیده به تبریز آمده بود در جلسه حضور بههم رسانید و در مذاکرات جلسه شرکت نمود پس از مدتی تفکر و سر به پائین انداختن به سرشناسان مجلس متوجه شده، اینها را مورد تنقید و تقبیح قرار داده، گفت: شماها که باقی ماندگان بدو مشروطیت هستید آیا در این شهر بودید که قضیه ی لیقوان اتفاق افتاد و آرداشس ارمنی (نماینده ارامنه ی شمال در دوره ی ۱۴) به لیقوان قشونکشی نموده [و جسارت کرد] پیرمرد نود ساله را با آن وضع فجیع به قتل برساند؟ یا در خیابان و معبر عام چند نفر بیسروپا که دادستان را کتک کاری نمود، شماها هم ناظر این عملیات باشید [=بودید] چرا مانع نشدید و جلوگیری از این کارهای بیرویه نکردهاید؟
این نطق و بیان پیشهوری در آن موقع در حاضرین جلسه و هر وطنپرست دیگری که از اوضاع آن روزی دل پرخونی داشت، چه عکسالعملی تولید کرد و میکند و تاثیر آن چه میباشد به قضاوت منصفانه ی خواننده ی گرامی واگذار میشود برای دفاع از خود و بیگناه معرفی کردن خود نیست که من این یادداشتها را شروع نمودهام نخیر من که متواری هستم هنوز گذارم به دادگاه نیافتاده، بلکه در وهله ی اول رفع سوءتفاهم از دو فرزند خود و در مرحله ی ثانی گفتن بعضی حقایق است که مرا وادار به شرکت در ۲۱/۰۹/۱۳۲۴ نمود و به کوران سیاسی داخلم کرد.
در آخر جلسه نتیجهای که آقای پیشهوری از بیانات خود گرفت این بود که بیائید همگی متفق و متحد شده دست به هم بدهیم و جمعیتی تشکیل داده سر و صورتی به کارها داده، آذربایجا ن و تبریز را از این اختلال و هرج و مرج نجات و با چارهجوئی به دردهای بیدرمان [بپردازیم]. برای حزب توده هم حد و حدودی قائل شویم و نگذاریم از حدود خود خارج و مجدداُّ موجبات شورش و بلوا را فراهم بیاورند.
بدیهی است حضار با شوق و شعف پیشنهاد پیشهوری را مبنی بر تقویت حکومت و جلوگیری از تودهایها حسن استقبال نموده، قول همه گونه همکاری و اتحاد و اتفاق را به همدیگر دادند قرار شد از خارج هم اشخاص و اهالی شهر را با الحاق همراهی با این جمعیت تشویق نموده و در جلسات بعدی از آنها هم دعوت شود.
روز دوم یا سوم بود، شبستری به من گفت: شب را بعد از افطار جلسه ی مهمی در منزل مرحوم فرشی تشکیل خواهد شد، شما هم بیائید.

جلسه شبانه برای تنظیم بیانیه ی ۱۲ شهریور

حاجی میرزا آقا فرشی یکی از تجار معتبر و محترم تبریز بود، از بدو مشروطیت هم جزو آزادیخواهان خدماتی را انجام داده و دورههای متعدد سمت نمایندگی تبریز را داشته پس از خودش آقای غلامحسین فرشی در دوره ی ۱۲ و ۱۳ از تبریز انتخاب شده بود. در ایرانی بودن و علاقهمندیش به اصلاحات مملکت شک و شبههای نبود، شبستری هم داماد مرحوم فرشی و شوهرخواهر آقای غلامحسین فرشی بود. با وجود اینکه همان شب را برای یک کار فامیلی (مقدمه ی خواستگاری خواهرزادهام مهدی نیوشا [خراسانچی]) وظایفی به عهده ی من واگذار شده بود، پس از برگزاری وظایف خود اگر چه از وقت مفید گذشته بود، به منزل فرشی رفتم. تشکیل جمعیتی بنام حزب دموکرات مطرح بود بیانیهای هم تهیه شده بود [که قرار بود] منتشر شود. فقط اختلاف برای این بود که عده ای میگفتند بیانیه به فارسی و بعضی هم عقیده داشتند به ترکی آذربایجانی نوشته شود بالاخره اکثریت آراء بر این شد که به دو زبان فارسی و ترکی چاپ شود. ۱۲ ماده ی بیانیه یکی یکی مورد شور و بحث گردید چون عده[ی حاضرین] از ده نفر بیشتر نبود, [و چند تن از] جمعی که دعوت داشتند، حاضر نبودند، قرار شد پس از اینکه امضای بیانیه به چهل، پنجاه نفر رسید، در دسترس عامه گذاشته شود.
پس از ختم جلسه به اتفاق آقایان بیتاله و [؟] چلبی از منزل فرشی بیرون آمده بین راه در اطراف تشکیل جمعیت و انتشار بیانیه صحبت مینمودیم من از مرحوم چلبی عقیدهاش را جویا شده گفتم: تا چه حد و تا کجا پیشرفتی در این کار حاصل میشود آیا به نفع مملکت تمام خواهد شد یا کاسهای زیر نیمکاسه هست؟
گفت: من که مانعی در کار نمیبینم ظاهراُّ هم اگر مراد بیانیه اجرا شود به نفع آذربایجاناست باید اختیارات بیشتری به شهرستانها داده شود فعلاُّ هم ما از امضاکنندگان آن هستیم باید مراقب آتیه شد و دید چه جوری از آب در میآید اگر شکل کار بعداُّ عوض شد ما کنارهگیری کرده و مداخله نمیکنیم.
بیانیه با بیشتر از چهل پنجاه امضا منتشر شد تشکیل حزب و دموکرات و باز شدن دفتر نامنویسی برای عضویت یا نشر آگهی به اطلاع عموم رسید استقبالی که از طرف اهالی به عمل آمد موجب تعجب گردید، مشاهده شد نظر به اینکه اکثریت از وضع شهر و رفتار حزب توده ناراضی و شاکی بودند قد علم کردن حزب دموکرات را در مقابل حزب توده حسن استقبال نمود و فوز عظیمی دانستند و نامنویسی میکردند، ضمناُّ جمعی هم با دیده ی شک و تردید نگاه کرده، انتقاداتی مینمودند. دوستانم بعضی تشویق در اینکار و برخی تنقیدم میکردند. بعضاُّ ناراحتی فکر و اضطراب خاطر برایم فراهم میشد با خود میگفتم آیا در این راهی که گرفتهام صائب هستم یا خاطی؟ خادم میباشم یا خائن؟ خلاصه بر سر دو راهی گیر کردم.

تردیدها و دودلیها

یکی از اقربای و قوم و خویشان دور که خودش در حزب توده عضویت داشت و خیلی هم [پر و] پا قرص بود گفت: امضای شما را هم در بیانیه فرقه دموکرات دیدم.
گفتم: بله مگر مانعی بود؟
گفت: این خیانت بود که پیشه وری کرد و شما هم ندانسته و نفهمیده تبعیت کردید. من از تبریز میروم. شاید حزب توده در آتیه بخواهد با فرقه دمکرات تشریک مساعی نماید ولی من عقیده ندارم. عضویت حزب توده را به فرقه ی دموکرات ترجیح میدهم.
دودلی و دغدغه ی خاطر ناراحتم کرده بود روزی در ساعت دو بعد از ظهر با وجود اینکه فصل تابستان هوا گرم برای ملاقات هم بیموقع بود به سراغ دوستی که مطلع به اوضاع دنیا و آشنا به سیاست بود، رفتم از خواب شیرین بیدارش نمودم، خیلی تعجب کرد و نگران شد که چه اتفاقی افتاده که در این وقت به دیدنش رفتهام گفت: به نظرم قدری مضطرب هستی, حال و حکایت چیست؟
موضوع عضویت خود را در فرقه دموکرات و امضای بیانیه را شرح دادم دلداریم کرد و قوت قلبم داده، گفت: در کنار نشستن و گردن به معرکه دراز کردن فایدهای متصور نیست. بالاخره همگی اهل این مملکت هستیم باید در مقدرات شرکت نمائیم اگر شماها نباشید اشخاص نامناسب روی کار آمده همان بساط حزب توده را تجدید میکنند، بیانیه را هم دیدهام مطلبی برخلاف حقیقت یا لطمه به استقلال کشور برساند به نظرم نرسید. فعلاُّ هم اشخاص درستکار که در آزادیخواهی و وطنپرستی سابقهدار میباشند دستاندرکار هستند بعدها اگر دیدی که برخلاف مصلحت کشور کارهایی میشود، خودت را کنار بکش چون عقیده ی ایمانی به آن دوست خود داشتم تا اندازهای از گفتههایش تسکین قلب برایم حاصل شد.
روزی هم آقای نظامالدوله رفیعی از جمعی به منزل خود دعوت نموده بودند، من هم از جمله مدعوین بودم مالک، تاجر، کسبه، اداری جمع بودند، آقای نظامالدوله از طبقه ی اعیان و از رجال تبریز بودند، چند دوره هم سمت نمایندگی مجلس شورای ملی را داشته، البته دعوت چنین شخصی را همه قبول کرده بودند. آقای نظامالدوله که از امضاکنندگان بیانیه بودند جلسه را افتتاح [و] شرحی در اطراف مرام و مقصد جمعیت تازه تشکیل شده صحبت نمود. گفته شد که از بین حاضرین جلسه عدهای بنام کمیته ی فرقه ی دموکرات انتخاب شوند چند نفری از دوستان و آشنایان که حاضر مجلس بودند مایل بودند که من هم به عضویت کمیته انتخاب شوم با عرض سپاسگذاری از حسن نظر آنها جداُّ عذرخواهی کردم [و] گفتم بیخودی رای خود را هدر ندهید من عضویت کمیته را قبول نخواهم کرد. میل دارم که از افراد فرقه شوم نه از سران فرقه.
بعدها هم به واسطه ی آمدن نمایندگان از سایر شهرستانها و بخشهای تابعه آذربایجان کنفرانسی در پیرامون تشکیل فرقه ی دموکرات در سالون دبیرستان فردوسی داده میشد، قرار شد از مابین حضار کمسیونی به نام کمسیون تفتیش که عده آن ۱۱ نفر باشد، انتخاب شود. وظیفه این کمسیون رسیدگی به سوابق و وضعیت قبول کنندگان عضویت فرقه و تشخیص صلاحیت عضویت آنها باشد، انتخاب به این ترتیب به عمل [می] آمد [که] اسم یک نفر را میگفتند اگر مخالفی نبود قبول و الا رد میشد. من هم یکی از اشخاص بودم با اکثریت قبول شدم. چون مایل نبودم پس از تشکر از حسن نظر رایدهندگان به واسطه ی حساس بودن شغل اداری (اداره کردن نان شهر) و گرفتاریای که داشتم از قبولی این وظیفه عذر خواستم و حاضر نبودن خود را اعلام نمودم.
پیشهوری به این عمل من اعتراض کرده، گفت: عضویت کمسیون تفتیش مانع کارهای اداری نمیباشد. افکار عمومی قابل تقدیر و ستایش است، نباید از کار شانه خالی کرد، مگر در این شهر زندگی نخواهید کرد؟ مگر نمیخواهید به وطن خود خدمت نمائید؟ معذرت شما پذیرفته نیست و رد میشود.
روز به روز پیشرفتهای محسوس در کارهای فرقه دموکرات دیده میشد استقبالی که از طرف اهالی شهر تبریز یا سایر شهرستانها و بخشهای آذربایجان میشد حزب توده را مجبور به سکوت کرده، در گوشهای نشسته و دم فرو بسته [بود]، پسرهای اقبالالسلطه از ماکو پسر امیرامجد از خوی، وهابزاده از اردبیل نظام الدوله از تبریز که همگی مالک و از سرشناسان آذربایجان بودند، عضویت فرقه دموکرات را قبول نموده و برای جلوگیری از اعمال و نفوذ حزب توده یکدل و یک جهت شده اند…
***
۱- شادروان رضا رسولی دائی بزرگ من بودند. وقتی در سن ۱۷ سالگی (سال ۱۳۵۰) به اتفاق خانواده ی خویش از آذربایجان به تهران منتقل شدم، فرصت مناسبی برای کسب بهره از تجارب و خاطرات تاریخی ایشان برایم فراهم شد. ایشان بسیاری از کتب آن دوره از جمله اوراق زرین (قیزیل صحیفهلر) که مجموعه ی مقالات و سخنرانیهای پیشهوری در سالهای ۲۵-۱۳۲۴ بود و دوازده شهریور (شهریورین اون ایکیسی) که سالروز اعلام موجودیت فرقه و انتشار مراجعتنامه ی مشهور ۱۲ شهریور بود، را برای مطالعه در اختیارم قرار داده، به سئوالاتم پاسخ میگفتند. پس از وفات ایشان در اوائل دهه ی شصت، متاسفانه کتابخانه و یادداشتهای شخصی ایشان (که جزوهای مربوط به زندگی نامه و خاطرات ایشان در طول سالهای ۲۸-۱۳۲۴ بود)، سرنوشت نامعلومی یافت. تا اینکه اخیرا دست نوشته ی ایشان پیدا شد. اصل نوشته به شیوه ی خاطره نویسی است که گاه حالت شخصی پیدا میکند. لذا انتشار کامل این متن بدون هماهنگی با خانواده ی وی عملی نخواهد بود.